-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 اردیبهشت 1404 21:18
وقتی وبلاگ نویسی را شروع کردم،از هراتفاقی که میفتاد مینوشتم.مثلا ساندویچ خوردم،اینطور کردم...بعدتر با وبلاگهای متعددی که ساختم تصمیم گرفتم همون اتفاقات را به شکلی طنزآمیز بنویسم. چقدر موفق بودم نمیدونم.وبلاگ قبلیم ،عمه اقدس را برای این بستم که اون اواخر دیگه طنزی در کار نبود و بیشتر جنبه نصیحت و دردنامه داشت .این منو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 10:42
پدرم وقتی مردبا اینکه وسط امتحانات میانترمم بود یک هفته دانشگاه نرفتم.گفتم گور بابای دانشگاه.وقتی هم که رفتم ،یکمرتبه وسط کلاس میدیدم درحالی که زل زدم به استاد و مثلا دارم درس گوش میدم،درحال گریه ام.تو کل اون کلاس هیچکسی حال من را نمیفهمید.چون هیچکسی بدون بابا نبود.همه زندگی خودشان را داشتند،میگفتن میخندیدن.از خاطرات...
-
عرض تسلیت به عزیزان بندرعباسی
شنبه 6 اردیبهشت 1404 19:40
اینکه میگن آدم از فردای خودش خبر نداره حرف حقی است.همه اون آدمهایی که امروز توی بندرعباس آسیب دیدن،خدا میدونه دیشب کجا بودند و تو چه فکری و امروز در چه حالی خدا اونهایی را که به رحمت حق رفتند بیامرزه و سلامتی بده به مصدومان و وسعت مال بده به مال باختگانش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404 09:03
یک استاد داشتم تو دوره کارشناسی،هرزمان کتاب جدیدی یا افسانه قدیمی که جنبه روانشناختی داشت و میتونست برای ما مفید باشه را خونده بود،میومد و سرکلاس برای ما تعریف می کرد.یکبار به ما گفت از روی رفتار آدمها و نوشته هاشون شما پی به خیلی چیزها میتونید ببرید.مثلا کسی که واقعا ناراحت از چیزی هست،تو نوشته هاش ساده ترین کلمات را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردین 1404 18:28
دیروز رفتیم کنسرت همنوازی نوه بزرگ.خب من یک سلیقه خیلی کجی دارم تو موسیقی که نمونش قابل دیدن نیست.بعد موردبعدیش اینه من بیشتر از نیمساعت نمیتونم بندصندلی بشم.یعنی ظرف نیمساعت یک چیزی بهانه میکنم تا بتونم یکجوری ولو برای چندثانیه از صندلی کنده بشم.حالا فکر کنید من با این روحیه یکساعت نشستم و کم کم حس میکردم اگر بیرون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 فروردین 1404 12:09
خدا رفتگان همه را بیامرزه.امروز تو اوج استرس های من،خبردادن تنها پسرعموم دارفانی را وداع کرد و به رحمت خدا رفت. خاطرات من به دلایلی از این پسرعمو به تعداد انگشتهای یک دست هم نمیرسه.اما همونها هم خاطرات خبلی خوبیه.خدا رحمتش کنه.دوست داشتید به فاتحه ای و طلب مغفرتی مهمانش کنید.
-
باغچه یا گلدون؟؟؟
چهارشنبه 20 فروردین 1404 18:00
راستش علت ننوشتن گشادی باسن است و علت دیگری ندارد. بابام خدابیامرز و همه خاندانش عاشق گل و گیاه بودند،بعد بقول مامانم که در سنین پایین شوهر کرد ن و مطابق خاندان شوهر رشد شخصیتیشون شکل گرفت(البته ناگفته نمونه پدربزرگ مادریم خدابیامرزم همین بود،تا جایی که حیاط خونشون را که مثل همه خونه های قدیمی بین اندرونی و بیرونی بود...
-
خمیریو.فکا
پنجشنبه 14 فروردین 1404 23:34
یک خمیر یوفکا داشتیم،دوسال از تاریخ انقضاش گذشته بود.دیگه امروز بختش را باز کردیم،اونم بزور من ، باقلوا جاتون خالی درست کردیم.باقلواش حسابی ترد شد همونجور که من دوس دارم،اما من ظرفش را قایم کردم برای دومادای خونواده،بدم بخورن،امید به خدا همشون مسمومیت بگیرن ،اسهال شن،دل من خوش بشه دراین حد دوماد دوس دارم.
-
تعطیلات چگونه گذشت؟
پنجشنبه 14 فروردین 1404 14:01
تعطیلات تموم شد.تقریبا غیر از دو روز آخرش که عصبی شدم و استرس شدیدی را تحمل کردم.بقیش را بچه شدم و خوش گذروندم.با فسقلی کلی دوییدم.به کرم ریختن عروس توجه نکردم.چند روزی را با دعوت رفتم یک ویلا تو دل جنگل که اگرچه یکی درمیون و برخی ساعات خط های آنتن پیدا میشد و نت برمیگشت و اونجور که من دلم میخاس نتونستم برم مجازی،اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 فروردین 1404 15:33
من چندسالیه روزه نمیتونم بگیرم.چندوقت پیش هم داداش کوچیکه آنفولانزا معده گرفت ،هنوزم دارو میخوره و اوضاع معدش داغونه و اونم روزه گرفتنش تموم شدو چنین شد که ما دوتا روزه خوار خونه شدیم.شبهای قدر نوه بزرگه گفت من میام خونه شما،شب دوم گفت من سحری هوس بله (ل تشدید داره)کردم.ما هم درست کردیم،خورد و اضافیشم رفت تو...
-
آنچه شما خواسته اید!!!
سهشنبه 28 اسفند 1403 09:41
بقدری این روزها در ورطه" بشکن بشکنه بشکن،من نمیشکنم،بشکن.از اینور بشکنم یار گله داره،از اونور بشکنم یارگله داره" زندگی مادر عزیزم را شکوندم.بخصوص هرآنچه برای عید خریده بودن.دیگه فرمودن تو دست نزن که کار نکردنت بهتر از کار کردنته خواستم تجربه ام را باهاتون به اشتراک بزارم که اگر نمیخواهید تو خونه فعالیت...
-
مرور سالی که گذشت!
شنبه 25 اسفند 1403 20:49
از اونجایی که شاعر با بنده هم عقیده است که از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن،بنده نیز هیچ یادآوری از سال گذشته ندارم.زندگی حرکتی بسمت جلو است.اگر قراره از اشتباهاتت درس بگیری،در لحظه شکستت باید بگیری که اگر نگرفتی،بعدا با مرور آنچه گذشت هم به هیچی نمیرسی.پس اگر اذیتتون کردم،خوب کردم و زین پس هم همینم به پیشواز سال جدید...
-
فرصت طلبی!
دوشنبه 20 اسفند 1403 01:50
انقدر عمه فرصت طلبیم که یک کاری داشتم تو تخصص الیشاع،از بنده خدا با پررویی تقاضا کردم برام انجام بده،چون خودم سختمه دنبالش بگردم. خواستم بگم همینقدر فرصت طلبم.حالا تخصصاتون را به عمه بگین نیاز داره پ.ن:درسته که اعتراف میکنم سواستفاده گر هستم.اما گاهی تخصص های ما جایی به درد یکی از بچه های وبلاگی میخوره.در حد راهنمایی...
-
عمه کرمو:)))
یکشنبه 19 اسفند 1403 14:16
امروز برا یک کار بانکی رفتم بانک،کارمندش جای اینکه حواسش را بده من،کله اش را تو گوشی کرده بود.منم وسطاش حوصلم سر رفت.بعد چون تو قسمتی بود که کارمند جلوش شیشه نبود،منم کاملا کج شده بودم و باهاش تو گوشیش را میخوندم. یکی دوجا هم میخواستم راهنماییش کنم داره اشتباه میکنه،اما خب کظم غیض کردم.میدونم خیلی خوبم شمام عاشقمید...
-
حال خوش سیری چند؟
شنبه 18 اسفند 1403 11:02
یک سوال شرعی داشتم،رفتم تو سایت سوال کنمهرچی نشستم از اون شما نفر دهم هستید دیدم جابه جا نشد.رفتم یکی دیگه ،نگاه نکردم تقسیم بندی شده و تو بخش سوالات مالی و بانکی دارم،سوال شرعی زنونه میکنم.چقدرم که ادیبانه و محترمانه برای طرف نوشتم سوالمو بعد دوساعت جواب داد شما باید از کاربر شماره فلان و فلان سوال زنونه بپرسید.منم...
-
راههای رفع افسردگی:مزاحمت مجازی:))
دوشنبه 6 اسفند 1403 21:21
همه میدونن من یکی از عاشقای فرش های دستباف بخصوص فرش ابریشم هستم.انقدر دوست دارم که سالها به دنبال آموزش بافتش رفتم.اما از اونجا که توی شوره زار هرچی آب بریزی بازم همونه،از من هم قالی بافی درنیومد.از اونجا که چندوقتی بود،حال روحی و جسمی داغونی را طی میکردم و هیچ چیزی حالم را بهبود نمی بخشید،تصمیم گرفتم برم تو اینستا و...
-
یک قول معروف میگه نویسنده یعنی هرکسی راحت مینویسه،مثل من:))
دوشنبه 29 بهمن 1403 17:08
صبح داشتم میرفتم برای شونصدومیلیونیومین بار برم سونو!!! خب نکته اینجاست که اگر سونوی شکم و لگن تشریف میبرید باید ۱۲ تا۱۴ساعت ناشتا باشید.قدیم از این اداها نبود،جدید باب شده. دکتر سونویی که اینبار انتخاب کردم،۴تا برادرن که همشونم تخصصشون سونو است. ۲تاشون تو شهر ما هستن که هم مطب دارن و هم درمانگاهها فعالن و دوتاشون...
-
امروز چگونه گذشت!
شنبه 27 بهمن 1403 22:33
پانزده سال قبل درسم که تموم شد رفتم دنبال کار.اونزمان رشته من جزو رشته هایی بود که هیچ کجا استخدام نداشت و حالا که از من گذشته همه جا استخدامی داره.تو اون موسسه قبول کردن برم درس بدم.سالن موکت شده و یک نفر کل دوساعت را می ایستاد تا عملکرد من را ببینه.یک چیزی میگم و یک چیزی میشنوید.به معنای واقعی تحقیرآمیزترین جایی بود...
-
برای ماهش عزیزم بخاطر کامنت پستی که به دلیلی پاک شد.
دوشنبه 22 بهمن 1403 21:45
معلومه خودم.من هیچوقت برای کسی که میره ناراحت نیستم،چون خوب یا بد راحت میشه.من اگر ناراحتی داشته باشم مال بازمانده اون آدمه،چه غریبه باشه و چه آشنا.چون همه دردها روی شونه بازمانده است نه متوفی.
-
این قافله عمر عجب می گذرد
یکشنبه 21 بهمن 1403 22:23
امروز یک مراسم ختم رفتم،بعد از مدتها.چون اصولا بعد از پدرم،همه نزدیکانم میدونن ختم کسی نمیرم.چون حال روحیم بشدت خراب میشه و بهم میریزه،ترجیح میدم نه خودم را اذیت کنم ،نه دیگران را.اما امروز مجبور شدم برم. یک: چرا جدیدا مجالس ختم اینطوریه که صاحب عزا دم در میشینه و بقیه پشت بهش رو صندلی!!! من انقدر بدم میاد از این حرکت...
-
در فیزیو چه می گذرد!
چهارشنبه 17 بهمن 1403 10:33
از اونجایی که دکتر گفته ۴۰جلسه دیگه باید فیزیو برم ،پس همچنان پستهای فیزیویی ادامه داره دیگه انقدر با دکتر فیزیو رفیق شدیم،خودش میاد کارهای ورزشی رو برام انجام میده و گفته از این به بعد خودم کمک میکنم تا زودتر درست بشی.امروز که بمامانم گفتم،گفتن دکتر زیادی رفیق شده ،برو مرکزبعدی حالا دکتر را دیدم،کلا آدم راحتیه از...
-
سوال آرایشی!
جمعه 12 بهمن 1403 10:43
دوستان هرکسی شیوه درست سرمه کشیدن را بلده لطفا یاد بده.من نزده همش ریخته و پای چشمم کانهو کتک خورده ها سیاه است.
-
تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟؟؟
چهارشنبه 10 بهمن 1403 17:02
کنار مطب دکترم،مطب دکتر فوق تخصص قلب است.هرکسی میره اونجا یا بیرون میاد،ماشالا موهای سشوار کشیده،آرایش مفصل.بوی عطرشم که ما را مدهوش میکنه.حتی محجبه هاشم ،همه تیپ ها پولداری.منشی دکتر هم که دیگه نگم حوری و پری.بعد کسایی که میرن تو مطب دکتر من ،یک مشت چپرچلاغ(ق)،کر و کثیف که گاها بوی عرق سگ مرده هم میدن.بوی عطر پیشکش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1403 10:44
هربار دکتر فیزیوتراپم را میبینم،انگار لیلا را میبینم که تو دلش به بعضی مریضهای درمانگاهشون فحش میده چون حسم اینه که اینم داره بمن فحش میده و چه گیری افتادم خاصی تو چشماشه
-
آش را با جاش برد!
شنبه 6 بهمن 1403 23:35
رفته بودم یک گوشه و یواشکی بسته پفکم را میخوردم.خواهربزرگم یکمرتبه اومد تو اتاق و بسته پفکم را گرفت و گفت تو زیاد خوردی این مال من!خلاصه بزور ازش پس گرفتم و چون نصف بسته را خورده بود،برایش خوندم:چو دزدی با چراغ آید/گزیده تر برد کالا.خواهرم یک نگاه به من کرد،یک نگاه به بسته پفک و از دستم کشید و ته بسته را تو مشتش گرفت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 بهمن 1403 19:46
راستی چون رافائل به دنیای وبلاگ نویسی برگشته،گفتم اگر اینستا باز نبودین و اینستاش را نداشتین،این آدرس وبلاگشه. Vaaguyeh.blogsky.com
-
اموال ناصر خاله!
جمعه 5 بهمن 1403 18:51
غروبی خواهرام اومدن خونمون با نوه بزرگه نشستیم به تحلیل میزان علاقه فسقلی.برگشتم گفتم مامانش که مهدعلیاس،منم جیران.نوه بزرگ میگه منم از زنان حرمسرا،گفتم نه تو جزو زنان صیغه ای میگه نخیر من زن اولم مامانم شدن زن دوم و به ترتیب بقبه خواهرا بقبه زنهای عقدی و چون تا ۴تابیشترعقدی نمیشد بقیه صیغه ای بودن و عمش و دخترعمش و...
-
نقدی بر فیلم....
چهارشنبه 3 بهمن 1403 09:12
آخرین باری که ۳۰نما رفتم را یادم نمیاد.اصولا هیچ علاقه ای به فیلم ها و سریال ها ندارم.دلیلش هم مزخرف بودن بیش از حدشون است.آخرین سریالی که دیدم قلب یخی و قهوه تلخ بود.قلب یخی بیشتر بخاطر موسیقی های انتخابی فیلم بود که باب میلم بود و موضوع داستان که میرفت سراغ فرقه های نامتعارف و قهوه تلخ هم بخاطر بابا اتی و اون یکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 بهمن 1403 23:15
,صبح به پیشنهاد فیزیوتراپم که نزدیک ۷جلسه است میگه برو دکتر ارتوپد ما،وقت گرفتم و رفتم و گفت تزریق کن.تو غیر تزریق خیلی کار باید انجام بدی تا ۷۰درصدقبلت را بدست بیاری.خب از اونجایی که شب قبل بخاطر درد خوب نخوابیده بودم و وقتی خواب خوبی ندارم،بهتره کسی دم پرم نگرده تو صورت دکتر که یکسره مشغول دعوای من بود نگاه...
-
ادامه پست مهاجرت!
یکشنبه 30 دی 1403 19:01
تا جایی که به بی احترامی نرسه،از سر به سر گذاشتن و یکه به دو خوشم میاد.نمونش وبلاگ مونپارس عزیزم بود که حس کردم،دارم از شور به در میکنم و بنده خدا را خسته و پشیمون میکنم،ادامه ندادم.اما سوال آخرش باحال بود یادتونه نوشتم که قراره برم خارجه.امروز پیام داد هزینه اش میشه ۹۰۰۰دلار!!!!هیچی دیگه همونجا با قلبی پر از اندوه...