-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 فروردین 1404 15:33
من چندسالیه روزه نمیتونم بگیرم.چندوقت پیش هم داداش کوچیکه آنفولانزا معده گرفت ،هنوزم دارو میخوره و اوضاع معدش داغونه و اونم روزه گرفتنش تموم شدو چنین شد که ما دوتا روزه خوار خونه شدیم.شبهای قدر نوه بزرگه گفت من میام خونه شما،شب دوم گفت من سحری هوس بله (ل تشدید داره)کردم.ما هم درست کردیم،خورد و اضافیشم رفت تو...
-
آنچه شما خواسته اید!!!
سهشنبه 28 اسفند 1403 09:41
بقدری این روزها در ورطه" بشکن بشکنه بشکن،من نمیشکنم،بشکن.از اینور بشکنم یار گله داره،از اونور بشکنم یارگله داره" زندگی مادر عزیزم را شکوندم.بخصوص هرآنچه برای عید خریده بودن.دیگه فرمودن تو دست نزن که کار نکردنت بهتر از کار کردنته خواستم تجربه ام را باهاتون به اشتراک بزارم که اگر نمیخواهید تو خونه فعالیت...
-
مرور سالی که گذشت!
شنبه 25 اسفند 1403 20:49
از اونجایی که شاعر با بنده هم عقیده است که از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن،بنده نیز هیچ یادآوری از سال گذشته ندارم.زندگی حرکتی بسمت جلو است.اگر قراره از اشتباهاتت درس بگیری،در لحظه شکستت باید بگیری که اگر نگرفتی،بعدا با مرور آنچه گذشت هم به هیچی نمیرسی.پس اگر اذیتتون کردم،خوب کردم و زین پس هم همینم به پیشواز سال جدید...
-
فرصت طلبی!
دوشنبه 20 اسفند 1403 01:50
انقدر عمه فرصت طلبیم که یک کاری داشتم تو تخصص الیشاع،از بنده خدا با پررویی تقاضا کردم برام انجام بده،چون خودم سختمه دنبالش بگردم. خواستم بگم همینقدر فرصت طلبم.حالا تخصصاتون را به عمه بگین نیاز داره پ.ن:درسته که اعتراف میکنم سواستفاده گر هستم.اما گاهی تخصص های ما جایی به درد یکی از بچه های وبلاگی میخوره.در حد راهنمایی...
-
عمه کرمو:)))
یکشنبه 19 اسفند 1403 14:16
امروز برا یک کار بانکی رفتم بانک،کارمندش جای اینکه حواسش را بده من،کله اش را تو گوشی کرده بود.منم وسطاش حوصلم سر رفت.بعد چون تو قسمتی بود که کارمند جلوش شیشه نبود،منم کاملا کج شده بودم و باهاش تو گوشیش را میخوندم. یکی دوجا هم میخواستم راهنماییش کنم داره اشتباه میکنه،اما خب کظم غیض کردم.میدونم خیلی خوبم شمام عاشقمید...
-
حال خوش سیری چند؟
شنبه 18 اسفند 1403 11:02
یک سوال شرعی داشتم،رفتم تو سایت سوال کنمهرچی نشستم از اون شما نفر دهم هستید دیدم جابه جا نشد.رفتم یکی دیگه ،نگاه نکردم تقسیم بندی شده و تو بخش سوالات مالی و بانکی دارم،سوال شرعی زنونه میکنم.چقدرم که ادیبانه و محترمانه برای طرف نوشتم سوالمو بعد دوساعت جواب داد شما باید از کاربر شماره فلان و فلان سوال زنونه بپرسید.منم...
-
راههای رفع افسردگی:مزاحمت مجازی:))
دوشنبه 6 اسفند 1403 21:21
همه میدونن من یکی از عاشقای فرش های دستباف بخصوص فرش ابریشم هستم.انقدر دوست دارم که سالها به دنبال آموزش بافتش رفتم.اما از اونجا که توی شوره زار هرچی آب بریزی بازم همونه،از من هم قالی بافی درنیومد.از اونجا که چندوقتی بود،حال روحی و جسمی داغونی را طی میکردم و هیچ چیزی حالم را بهبود نمی بخشید،تصمیم گرفتم برم تو اینستا و...
-
یک قول معروف میگه نویسنده یعنی هرکسی راحت مینویسه،مثل من:))
دوشنبه 29 بهمن 1403 17:08
صبح داشتم میرفتم برای شونصدومیلیونیومین بار برم سونو!!! خب نکته اینجاست که اگر سونوی شکم و لگن تشریف میبرید باید ۱۲ تا۱۴ساعت ناشتا باشید.قدیم از این اداها نبود،جدید باب شده. دکتر سونویی که اینبار انتخاب کردم،۴تا برادرن که همشونم تخصصشون سونو است. ۲تاشون تو شهر ما هستن که هم مطب دارن و هم درمانگاهها فعالن و دوتاشون...
-
امروز چگونه گذشت!
شنبه 27 بهمن 1403 22:33
پانزده سال قبل درسم که تموم شد رفتم دنبال کار.اونزمان رشته من جزو رشته هایی بود که هیچ کجا استخدام نداشت و حالا که از من گذشته همه جا استخدامی داره.تو اون موسسه قبول کردن برم درس بدم.سالن موکت شده و یک نفر کل دوساعت را می ایستاد تا عملکرد من را ببینه.یک چیزی میگم و یک چیزی میشنوید.به معنای واقعی تحقیرآمیزترین جایی بود...
-
برای ماهش عزیزم بخاطر کامنت پستی که به دلیلی پاک شد.
دوشنبه 22 بهمن 1403 21:45
معلومه خودم.من هیچوقت برای کسی که میره ناراحت نیستم،چون خوب یا بد راحت میشه.من اگر ناراحتی داشته باشم مال بازمانده اون آدمه،چه غریبه باشه و چه آشنا.چون همه دردها روی شونه بازمانده است نه متوفی.
-
این قافله عمر عجب می گذرد
یکشنبه 21 بهمن 1403 22:23
امروز یک مراسم ختم رفتم،بعد از مدتها.چون اصولا بعد از پدرم،همه نزدیکانم میدونن ختم کسی نمیرم.چون حال روحیم بشدت خراب میشه و بهم میریزه،ترجیح میدم نه خودم را اذیت کنم ،نه دیگران را.اما امروز مجبور شدم برم. یک: چرا جدیدا مجالس ختم اینطوریه که صاحب عزا دم در میشینه و بقیه پشت بهش رو صندلی!!! من انقدر بدم میاد از این حرکت...
-
در فیزیو چه می گذرد!
چهارشنبه 17 بهمن 1403 10:33
از اونجایی که دکتر گفته ۴۰جلسه دیگه باید فیزیو برم ،پس همچنان پستهای فیزیویی ادامه داره دیگه انقدر با دکتر فیزیو رفیق شدیم،خودش میاد کارهای ورزشی رو برام انجام میده و گفته از این به بعد خودم کمک میکنم تا زودتر درست بشی.امروز که بمامانم گفتم،گفتن دکتر زیادی رفیق شده ،برو مرکزبعدی حالا دکتر را دیدم،کلا آدم راحتیه از...
-
سوال آرایشی!
جمعه 12 بهمن 1403 10:43
دوستان هرکسی شیوه درست سرمه کشیدن را بلده لطفا یاد بده.من نزده همش ریخته و پای چشمم کانهو کتک خورده ها سیاه است.
-
تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟؟؟
چهارشنبه 10 بهمن 1403 17:02
کنار مطب دکترم،مطب دکتر فوق تخصص قلب است.هرکسی میره اونجا یا بیرون میاد،ماشالا موهای سشوار کشیده،آرایش مفصل.بوی عطرشم که ما را مدهوش میکنه.حتی محجبه هاشم ،همه تیپ ها پولداری.منشی دکتر هم که دیگه نگم حوری و پری.بعد کسایی که میرن تو مطب دکتر من ،یک مشت چپرچلاغ(ق)،کر و کثیف که گاها بوی عرق سگ مرده هم میدن.بوی عطر پیشکش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمن 1403 10:44
هربار دکتر فیزیوتراپم را میبینم،انگار لیلا را میبینم که تو دلش به بعضی مریضهای درمانگاهشون فحش میده چون حسم اینه که اینم داره بمن فحش میده و چه گیری افتادم خاصی تو چشماشه
-
آش را با جاش برد!
شنبه 6 بهمن 1403 23:35
رفته بودم یک گوشه و یواشکی بسته پفکم را میخوردم.خواهربزرگم یکمرتبه اومد تو اتاق و بسته پفکم را گرفت و گفت تو زیاد خوردی این مال من!خلاصه بزور ازش پس گرفتم و چون نصف بسته را خورده بود،برایش خوندم:چو دزدی با چراغ آید/گزیده تر برد کالا.خواهرم یک نگاه به من کرد،یک نگاه به بسته پفک و از دستم کشید و ته بسته را تو مشتش گرفت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 بهمن 1403 19:46
راستی چون رافائل به دنیای وبلاگ نویسی برگشته،گفتم اگر اینستا باز نبودین و اینستاش را نداشتین،این آدرس وبلاگشه. Vaaguyeh.blogsky.com
-
اموال ناصر خاله!
جمعه 5 بهمن 1403 18:51
غروبی خواهرام اومدن خونمون با نوه بزرگه نشستیم به تحلیل میزان علاقه فسقلی.برگشتم گفتم مامانش که مهدعلیاس،منم جیران.نوه بزرگ میگه منم از زنان حرمسرا،گفتم نه تو جزو زنان صیغه ای میگه نخیر من زن اولم مامانم شدن زن دوم و به ترتیب بقبه خواهرا بقبه زنهای عقدی و چون تا ۴تابیشترعقدی نمیشد بقیه صیغه ای بودن و عمش و دخترعمش و...
-
نقدی بر فیلم....
چهارشنبه 3 بهمن 1403 09:12
آخرین باری که ۳۰نما رفتم را یادم نمیاد.اصولا هیچ علاقه ای به فیلم ها و سریال ها ندارم.دلیلش هم مزخرف بودن بیش از حدشون است.آخرین سریالی که دیدم قلب یخی و قهوه تلخ بود.قلب یخی بیشتر بخاطر موسیقی های انتخابی فیلم بود که باب میلم بود و موضوع داستان که میرفت سراغ فرقه های نامتعارف و قهوه تلخ هم بخاطر بابا اتی و اون یکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 بهمن 1403 23:15
,صبح به پیشنهاد فیزیوتراپم که نزدیک ۷جلسه است میگه برو دکتر ارتوپد ما،وقت گرفتم و رفتم و گفت تزریق کن.تو غیر تزریق خیلی کار باید انجام بدی تا ۷۰درصدقبلت را بدست بیاری.خب از اونجایی که شب قبل بخاطر درد خوب نخوابیده بودم و وقتی خواب خوبی ندارم،بهتره کسی دم پرم نگرده تو صورت دکتر که یکسره مشغول دعوای من بود نگاه...
-
ادامه پست مهاجرت!
یکشنبه 30 دی 1403 19:01
تا جایی که به بی احترامی نرسه،از سر به سر گذاشتن و یکه به دو خوشم میاد.نمونش وبلاگ مونپارس عزیزم بود که حس کردم،دارم از شور به در میکنم و بنده خدا را خسته و پشیمون میکنم،ادامه ندادم.اما سوال آخرش باحال بود یادتونه نوشتم که قراره برم خارجه.امروز پیام داد هزینه اش میشه ۹۰۰۰دلار!!!!هیچی دیگه همونجا با قلبی پر از اندوه...
-
سوال پرسیدن ،کی باید جواب داد؟!
یکشنبه 30 دی 1403 10:24
هرکی سوال میکنه لزوما از آدم نیست. انقدر ازم سوال کردن و متوجه نشدم بامنن تا شاکی شدن که امروز تو تاکسی تا راننده بی هوا گفت کجا پیاده میشی؟گفتم من؟سر خیابون بعدی!بعد فهمیوم اصولا با من نبوده،با خانمی بود که جلو نشسته
-
خارجه!
شنبه 29 دی 1403 21:37
من دیگه دارم میرم خارجه امروز یک بنده خدایی که من از سر کنجکاوی تو گروههای تلگرامی مهاجرت باهاش چندباری چت کرده بودم و چندسالی هست که رفته خارجه،بهم گفت میتونه من را با ویزای نامزدی چندماهی ببره.حالا دیگه اگرعمتون خارجی شد بدونید از کجا رفت فقط اگر برنگشت بدونید به یک گروه قاچاقچی چیزی فروختنش،البته به کاهدون زدنا.ولی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 دی 1403 13:47
من گاهی اوقات به فسقلی به شوخی میگم بابایی و اونم همیشه شاکیه که من ناصرم .بابایی نیستم. چندوقت پیش تویک حرکت خودجوش بغلم کرد و گفت ،ببین چون بابات به رحمت خدا رفته،من یکوقتایی که دوتایی بودیم بغلت میکنم و باباییت میشم،اما تو جلوی بقیه نگو بابایی،همون ناصربگو .................. چند روز پیش یکی از دوستانم چیزی تعریف...
-
صدنامه فرستادم/صدراه نشان دادم/یا راه نمیدانی/یا نامه نمی خوانی
جمعه 28 دی 1403 10:59
فسقلی غر میزد که دوست نداره بره مدرسه،منم داشتم بهش امید میدادم که مدرسه میری باسواد بشی،بتونی برای همه نامه بنویسی(بیشتر منظورم پیامک بود،اما پیامک یادم نیومد،شد نامه )خیلی جدی گفت اولا مهدعلیا،من پیش دبستانیم،هنوز باسواد نشدم.برم کلاس اول باسواد میشم دوما خونه های الان که جای نامه انداختن نداره،خونه اون مادربزرگم که...
-
آلزایمر!!!
چهارشنبه 26 دی 1403 09:10
خیلی شیک و مجلسی امروز فیزیو را گم کردم اونم بعد چهارجلسه!!!مایه شرمساریه،اما تا اوه کی دنبالش بودم تا یافتم. داشتم میگشتم کلی چیز تو ذهنم اومد بنویسما،اما یادم رفته تا عبور از آلزایمری دیگر بدرود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 دی 1403 13:07
تا شما مشغول پاسخ دادن به چالشین.از اونجا که مادرجان بخاطر پاگشای عروس کل دل و روده منزل را ریختن بیرون و بنده برخلاف هرسال که در اینمواقع نقش کلفت اعظم ناصری را بازی میکردم و جانفشانانه کار میکردم.جوری که در پایان حتی دامادها که فقط دستشون به تنبانشونه تا نکنه دست از پا خطا کنن میگفتن اصا خونه کن فیکون شده.امسال بنده...
-
بازی اینستایی تو وبلاگ!!!
دوشنبه 24 دی 1403 08:57
اولا مرسی از مونپارس عزیز و رضوان بانوی عزیز و نازنینم ،بابت لطفتون دویوما چون اصولا آدم تو فیزیو حوصلش سر میره،چالش سنم را حدس بزنید راه میندازیم. دلیلشم این هست که من گاهی با بعضی بچه های وبلاگی سر یک چیزایی که حرف میزنیم و اونها تصورات ذهنیشون از من را که میگن اصا قلبم پر از شعف میشه که من را چقدر لاکچری و قشنگ می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 دی 1403 10:02
صبح وسایل فیزیو را گذاشتم تو کیفم،یک کیف برداشتم مثل چاه عمیق.رفتم سوارتاکسی شدم،جا نبود تو در نشستم درهم مچاله و کیفمم زیربغلم یاد بچه های قدیم کردم با کش کتابهاشون را میبستن و میزدن زیربغلشون میرفتن مدرسه ظاهرم همون بود. باطنم چیز دیگه .............. دوتا چیزی که من تو ملت چشم میزنم یکی موهای پرپشت است.یکی هم یک...
-
چه خبر از کجا؟
شنبه 22 دی 1403 15:33
بسلامتی رفتم دکتر گوارش، آندوسکوپی نوشت و اصلا بدون پرسیدن یا گرفتن قد و وزن بنده گفت ۳۰کیلو کم کن بمامانم میگم پیش کی برم کم کنم؟مامانم عصبانی میگن غلط کرد گفت.نپرسیده ،نه گرفته، زر زده روح که قرار نیس بشی. بعد رفتم نوبت بزنم برای آندو ،طرف آدرس خونه خواست.از بس اینترنتی آدرس نوشتم ،اول نام استان و شهر میگم،بعد آدرس...