خمیریو.فکا

یک خمیر یوفکا داشتیم،دوسال از تاریخ انقضاش گذشته بود.دیگه امروز بختش را باز کردیم،اونم بزور من ، باقلوا جاتون خالی درست کردیم.باقلواش حسابی ترد شد همونجور که من دوس دارم،اما من ظرفش را قایم کردم برای دومادای خونواده،بدم بخورن،امید به خدا همشون مسمومیت بگیرن ،اسهال شن،دل من خوش بشهدراین حد دوماد دوس دارم.

نظرات 4 + ارسال نظر
ماهش جمعه 15 فروردین 1404 ساعت 17:04 http://badeyedel.blogsky.com

منم نظر شخصیت رو می خوام

چشم

ماهش جمعه 15 فروردین 1404 ساعت 14:36 http://badeyedel.blogsky.com

لطفا یه مطلب اگر می تونید بنوسید در مورد ارزش زندگی و معناهایی مثل انسانیت
می خوام نظرتون رو بدونم به عنوان یه ادبیاتدان
مرسی

رو جفت چشم،اما خب عمه جون من نظرشخصیمو مینویسم و مطلب اصلا علمی نیس.همونجور که اینجا هیچ اثری از رشته تحصیلیم نیس ننه

ماهش جمعه 15 فروردین 1404 ساعت 12:25 https://badeyedel.blogsky.com/

عمه تو که مهربون بودی؟!
تازه می خورن اسهال میشن میگن دستپخت مهدعلیا بده

سمیرا جمعه 15 فروردین 1404 ساعت 08:53

سلام عمه جان خیلی بامزه بود

سلام دخترقشنگمقربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد