تا جایی که به بی احترامی نرسه،از سر به سر گذاشتن و یکه به دو خوشم میاد.نمونش وبلاگ مونپارس عزیزم بود که حس کردم،دارم از شور به در میکنم و بنده خدا را خسته و پشیمون میکنم،ادامه ندادم.اما سوال آخرش باحال بودیادتونه نوشتم که قراره برم خارجه.امروز پیام داد هزینه اش میشه ۹۰۰۰دلار!!!!هیچی دیگه همونجا با قلبی پر از اندوه باهاش خداحافظی کردممونپارس عمه دنبال شوهرعمت بودی بخاطر۹۰۰۰تا پرپرشد بدبختوالا من اگر اینهمه پول داشتم،وبلاگ نویسی میکردم؟؟؟؟نه والا.تو جزایرقناری اصا خشتک دران ، میرفتم دنبال یار خارجکی
پ.ن: سمیرای عزیزم پرسیده بود من چرا دنبال خارجه و یار خارجکیم.خواستم بگم ننه میری وسایل خونه تا حتی لباسم بخری تا طرف میگه مال فلان کشور خارجکیه،سریع میخری.این که دیگه یاره تا آخر عمره.تازه فحشش هم بدی چون فارسی نمیفهمه دعوا نمیشه
عمه، خارج کجا رو بیشتر دوست داری؟
بریم سوئیس؟
راستی عمه دلم برات یه ذره شده بود. آخر نیومدی اینجا بیا برات قرابیه بخرم، باقلوا بخرم.
عمه جون من خودم بیشتر سوئیس و هلند را دوست دارم.چون نسبت به سایرکشورها آرامش بیشتری دارند.
باورکن باید بیام،اما گذاشتم بعد بیام که سرما را رد کنه.من یکبار۲۰فروردین اومدم،تهران با مانتوی خودم شرشر عرق میرختم.تو تبریز دندونام بهم میخورد.تازه زیر مانتو من یک بافت هم پوشیده بودم.
ما کوچیک شماییم عمه عزیزتر از جان ما
شما سروری عشق عمه
"تازه عمه با جیب کارمندی مو و چشم رنگی و سفید گیر میادا از اون مدلها که تو پارک نیست،نگشتی "
نه عمه خانم !!!
مساله گشتن نبود
بزرگتر که شدم فهمیدم که رنگ مو و چشم و پوست
ارتباطی با خصوصیات مهم یه دختر از قبیل
اخلاق - عفت - روش زندگی و
خواسته هاش از زندگی مشترک نداره
این بود که کلا بی خیال اون رنگ بازی ها شدم
شکر خدا انتخاب معیارهای درست تر
بعدها نشون داد که اشتباه نکردم
خدا را شکر که راضی عمه جان.مهم اون رضایته،وگرنه یک رفیق داشتم که خدتبیامرز همیشه میگفت چهره در طول زندگی دیگه برات مهم نیست.تو با بقیه معیارهات هست که زندگی میکنی.چهره اش فقط۶ماه اول
"تو جزایرقناری .... میرفتم دنبال یار خارجکی "
می دونی عمه
از خدا پنهون نیست
که من هم در عنفوان جوانی در اعماق ضمیر ناخودآگاهم
دنبال چشم سبز و موی نارنجی و پوست سفید و ... بودم
اگرچه در دنیای واقعیت با توجه به شکل و شمایل و درآمد
ماهانه ام همچین چیزی عملا منتفی بود مگر
یکی از این دختر پارکی های مو رنگ شده و لنز گذاری شده
و غرق شده در کرم پودر که هنرشون
خوردن و خوابیدن و ... پول خرج کردن هست رو انتخاب
می کردم که خوب انقدر عاقل بودم که این کار رو نکنم
اما
از این وبلاگ نسل جوون رد میشه و گفته های دیگران خواسته یا ناخواسته در ذهنشون می مونه
مصداق تبلیغ مخفی !!!
بنابراین لازمه به این نکته اشاره کنم که در رابطه با یک فرد خارجی مشکلی هست به اسم تفاوت فرهنگی
این ارتباطی با اولین فیلتر امثال من، یعنی معتقدات مذهبی
و رفتارهای مبتنی بر اون نداره
که ساده ترینش نحوه لباس پوشیدن ،عادی بودن مشروب خوردن و قمار و روابط آزاد و .... حتی در تاهل میشه
خوشبختانه روز بروز تعداد بیشتری از ملت ما خوردن الکل و سیگار کشیدن و شرط بندی و قمار و روابط آزاد با جنس مخالف و ... رو حق طبیعی شون میدونند
تا حدی که من دیده ام الان خیلی ها ازدواج بدون داشتن چندین دوست غیر همجنس
و تجربیات لازم رو
کاری شتابزده و عجولانه و نسنجیده میدونن
منظورم از تفاوتهای فرهنگی
عمدتا باورهای شخص در مورد اطرافیان و میزان نقش و مشارکت اونها در زندگیه
مثلا در فرهنگ ما ، میزان مشارکت زن در زندگی اقتصادی خونواده مشخصه
اگر زنی کار نکنه نمیشه اونو بخاطر عدم مشارکت در تامین هزینه های زندگی ملامت کرد
اما در خارج کشور ظاهرا از همون سن قانونی چه پسر و چه دختر یاد می گیرند که از این به بعد
کسی غذای مفت بهشون نخواهد داد و
کار کردن مثل تنفس امری لازم و اجباری
برای هر دوجنسه
خوب
حالا فرض کن یه زن ایرانی بخواد با یه مرد خارجی که
یک عمر مادرش رو در حال کار دیده ازدواج کنه و
از قضای روزگار این خانم صرفا
به کار سخت و طاقت فرسای خانه داری
علاقه مند باشه .
حدس زدن مقدار تنش ایجاد شده بین این عزیز
دور از ذهن نیست ....
اینه که مردخارجی /زن خارجی
همچین گل بدون خاری هم نیستند
من همین داخلی های خودمون رو ترجیح دادم
- علی رغم نکات منفی موجود و غیر قابل انکار در زن ایرانی -
و از انتخابم راضی و مفتخرم .
مو و چشم رنگی و پوست سفید
مفت چنگ علاقه مندانش !!!
عمه از خدا پنهون نیس،منم با این جیبم یارخارجکی گیرم نمیاد
در مورد کار کردن عمه جان،گفتنش درست نیست.اما جامعه ما داره به سویی میره که همه اعضای خانواده باید کار کنن تا فقط بتونن زنده بمونن و هزینه اا بقدری سنگین شده که تصور اینکه فقط دوست داری خانه دار باشی مال یک قشرخاص است و اکثریت را شامل نمیشه دیگه.ماتقریبا داریم میریم بسمت اون قسمت تاریخ اروپا که زنهاشون وارد بازار کار شدند.
در مورد تفاوت فرهنگی هم حق داری و درست میگی و متاسفانه از برهنگ خودمان داریم، دور میشیم و دا یم مثل راه گرفتن کلاغ را میگیریم،اما غیر از قسمت روابط آزاد و الکل ،تو حتی با همشهریت هم ازدواج کنی،تلاوت فرهنگی وجود داره عمه جان.مدیریت روابط مهمه تو رابطه.
گل بی خلر خداس ننه
اومدم بگم تو که ماه نصیبت شده عمه،یادم اومد خورشید داری تو خونت
تازه عمه با جیب کارمندی مو و چشم رنگی و سفید گیر میادا از اون مدلها که تو پارک نیست،نگشتی
سلام عمه خانم
خدمتت عرض شد عرصه و اعیان اون وبلاگ متعلق به خودته
فقط...
یه هزینه ناچیز آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت داره که ...
بعد از این دست خودت رو می بوسه !!!
بیا اونجا رو بگیر باهات راه میام
چون تویی می خوای پول آب رو هم نده ....
با بالا رفتن سن ، بیشتر به کارهای شریف
خوردن و خوابیدن و ورزش کردن علاقه مند شدم .
دست ودلم دیگه به کار دیگری نمیره
پرورش وبلاگ کجای کارمه آخه ؟!!!!
پ.ن :
نوشته بودی وقت زیادی رو روی تخت می گذرونی
بهتری؟
من هم هفته گذشته یه معده درد وحشتناک هفت هشت ساعته و چند روز درد معده کم اما پیوسته و ماندگار داشتم
چند روزیه به سطح 90 درصد نرمالم رسیدم
زندگیه دیگه
هر کسی باید طوری بره
مال من هم داره خودش رو نشون میده
همیشه از این می ترسیدم که قلبم بخواد باعث این کار بشه
خوشبختانه معده ام ازش جلو زده !!!
سلام عزیزدل عمه
عمه جان من که گفتم اگر سپردی مدیریت هزینه های وبلاگ را بمن،من برات چطور مدیریت میکنم.اتفاقا به قسمت پول آب هم فک کردم.حموم ماهی یکبار کلهم میرن حموم نمره.آب هم که ماشالا هیچ کجا قابل شرب نیست و همه آویزون دستگاهیم،روزی یک بیست لیتری بسهبرای مسترابم،مسجد چشه؟آب و برق و گازش مجانیه،سه نوبت مسجد،بقیش امامزاده های سطح شهر اینهمه زدن تولید کردن که نباس اسراف شه ننه
عمه کنار خوردن و خوابیدن پرورش وبلاگ مثل دمبل زدن مهمه
پ.ن:شکر خدتا دارم بهتر میشم،اگربتونم حجم استرسم را کنترل کنم.
خدانکنه قلبت طوری بشه عمه جان،این معده لامصبه که بسکه حرص بخوردش میدیم،برای خودش حکومت خودمختارشده
واقعا با این پست شپا احساس میکنم تو ایران زندانی هستیم نه توش احساس راحتی میکنیم نه میتونیم ازش فرار کنیم منم میخواستم برم ترکیه ولی وقتی فهمیدم به کسی که ۱۰ ساله اونجاست اقامت نمیدن خیلی بدم اومد ازش
ما همه زندانی دنیاییم عمه.اما کلا برا مهاجرت فقط از آسیا برم بیرون.آسیا را نمیخام،کانادا را هم ندوس،بقبه اوکیه
عمه از ناصر بگیر. اینهمه خراج میگیره برای کی جمع میکنه؟ بگید از خزانه ملوکانه ببخشه.
عمه بچم ندارهحرمسرای ناصری خرجش بالاس،خزانه بچم خالیه.این زنها هم همه پرتوقع
من ظاهرم غلط اندازه ولی خلافم سنگینه عمه جونم مهاجرت یکی از سخت ترین کارهای ممکنه، اکثریت مهاجرها ته قلبشون دوست ندارن برن. فدای مهربونیات عمه عزیزم
خداییش من تو را ته مثبتها دیدم عمه
واقعا سخته ،اما چه میشه کرد
قربونت
عمه جون من خودم لاتاری آمریکا شرکت کردم اگه اسمم دربیاد دیگه خارجه قسمتمونه البته ته قلبم، دوست دارم همه خوش و خرم توی وطن خودمون پیش هم باشیم ولی لااقل اگه قرار هم به رفتن باشه، باید از یه طریق امن و مطمئن رفت ماچ بهت عمه جونم
ایشالا که درمیاد و با دل خوش میری عمهاما من فکر میکردم تو نمیری ننه
آرزوی تو،آرزوی همه ماست دخترم
عاشق دلایلت شدم عمه
عمه جونم کاملا قانع شدم اصلا دُّر و گوهره فرمایش هاتون ولی فکر می کنم اگه اوضاع اقتصادی و رفاه مملکت ان شاءالله رشد کنه، مردهای خودمونم عزیزن جدی ما ایرانی ها چه زن و چه مَردِمون ماشاالله خیلی بافرهنگ و متمدنیم تازه تو این وضع و احوال مملکت، بازم گُلی به جمال ما ایرانی ها، باور کن عمه جونم اگه خارجیا نصف سختی های مارو داشتن تا حالا سر به کوه و بیابون گذاشته بودن، ما خیلی خوبیم بخدا در هر صورت عمه جونم لطفا پیش خودمون بمون
در خوبی ما که شکی نیست عمه جون،کلا همشون بد و بی تربیتن فقط ما خوبیماما خب بحث رفاه بحث مهمیه ننه.هرچندبقول خیلی ها که رفتند،وقتی مهاجری باید ۲۴ساعته کارکنی تا کم نیاری و پذیرفته بشی.اما فعلا هستم در خدمتتون مگراینکه یک خیری از عالم قدس بیاد۹۰۰۰دلار بمن بده