عاشقی های مهدعلیا

ناصرخاله تلفنی بهم گفت مهدعلیا چرا من انقدر خونمونم دلم برات تنگ میشه و حتی نصف شب پا میشم میگم مهدعلیا کجاست؟یکم فکر کردم و گفتم چون من به اندازه همه جهان هستی عاشقتم عزیرم.خیلی جدی گفت لطفا یکم کمترعاشقم باش که من انقدر دلم برات تنگ نشهاینم شانس من تو عشق و عاشقی
نظرات 3 + ارسال نظر
ماهش شنبه 8 دی 1403 ساعت 08:04 http://badeyedel.blogsky.com

عمه تو رو خدا یه اسم قشنگ بزار واسه فسقلی
آخه ناصر چیه؟! این اسما منسوخ شده
حالا باز مهدعلیا به خودت میگی خنده داره

خب ننه ناصر با مهدعلیا بود.محمدرامتین آبچلویی که نبود ننه

قره بالا جمعه 7 دی 1403 ساعت 20:40

او خوداااااااااااا

سمیرا جمعه 7 دی 1403 ساعت 20:04

خدا حفظ کنه خاله و خواهرزاده رو

قربونت برم عزیزمخدا حفظ کنه تو را برامون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد