عاشقی های مهدعلیا

ناصرخاله تلفنی بهم گفت مهدعلیا چرا من انقدر خونمونم دلم برات تنگ میشه و حتی نصف شب پا میشم میگم مهدعلیا کجاست؟یکم فکر کردم و گفتم چون من به اندازه همه جهان هستی عاشقتم عزیرم.خیلی جدی گفت لطفا یکم کمترعاشقم باش که من انقدر دلم برات تنگ نشهاینم شانس من تو عشق و عاشقی
نظرات 8 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 18 دی 1403 ساعت 15:02 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه به من رفتی، منم شانس ندارم

ننه کلا شانس نداریم خونوادگی،این چه وضعشه خب

Pariiish دوشنبه 10 دی 1403 ساعت 16:01 http://magicgirl.blogsky.com

وای این جوجه عجب زبونی دارهههه
خدا حفظش کنه

بچه های این دوره همشون همینن،دیدم که میگما

لیمو یکشنبه 9 دی 1403 ساعت 15:18 https://lemonn.blogsky.com/

آی عمه این پسرتون بجای ناصرالدین شاه آرشام تهرانیه مغرور و جذاب لعنتی

رضوان شنبه 8 دی 1403 ساعت 12:27 https://nachagh.blogsky.com/

دلش کوچولوست اینقدر با دلش بازی نکن کمتر عاشق خودت ساز این طفل معصوم را .آخی تاب دوری ات را ندارد.نازنین مهربان کودک

خب خیلی دوسش دارم چیکار کنم.فقطم همین یک فسقلی را داریم

حکیم بانو شنبه 8 دی 1403 ساعت 10:54

میزان طنز و رک گویی خواهر زاده گویا به خاله خانمشان رفته است!!

شما نظرلطفتونه

ماهش شنبه 8 دی 1403 ساعت 08:04 http://badeyedel.blogsky.com

عمه تو رو خدا یه اسم قشنگ بزار واسه فسقلی
آخه ناصر چیه؟! این اسما منسوخ شده
حالا باز مهدعلیا به خودت میگی خنده داره

خب ننه ناصر با مهدعلیا بود.محمدرامتین آبچلویی که نبود ننه

قره بالا جمعه 7 دی 1403 ساعت 20:40

او خوداااااااااااا

سمیرا جمعه 7 دی 1403 ساعت 20:04

خدا حفظ کنه خاله و خواهرزاده رو

قربونت برم عزیزمخدا حفظ کنه تو را برامون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد