تجربه های من

نمیدونم سوار قطار تا حالا شدین یا نه؟قطار کوپه ای قلق خودش را داره و قطار اتوبوسی قلق دیگه.

خیلی سال قبل،تو یکی از اعیاد با مامان دوتایی تصمیم گرفتیم بریم مشهد و خب چون تایم خاصی بود،بسختی قطار گیرآوردم آن هم اتوبوسی.جالبیش این بود که تا سبزوار هر کسی که بلیط نداشت را با گرفتن نصف پول بلیط سوار میکردن و البته باید کل مسیر را می ایستاد که جالبترش این بود که انقدر سوار کرده بودن که شبیه اتوبوس شرکت واحد شده بود از شلوغیخانمه که کنار صندلی ما بود،یکم از مسیر که رفت خسته شد بمامانم بالحن طلبکاری گفت،چقدر میشینی؟پاشو بایست برای پاهات خوبه،من بشینم سبزوار میخام پیاده بشم.خسته شدم!!!مامان هرچی من گفتم نه!گفتن آره و بلند شدن.یک نیمساعتی که نشست بمن گفت پاشو وایسا مامانت بشینه.شما دونفرید نوبتی بشینید و بایستید رسیدیم سبزوار منم رفتم و شما راحت میشین!بعدم گفت خانوادم اونجان ،خودم تهران کار میکنم.ماهی یکبار با همین قطار میرم میبینم و برمیگردم.بخام جور دیگه برم هزینه اش برام زیاده.اون تنها باری بود که من برای مشهدقطاراتوبوسی سوارشدم،اما بقدری خاطرش عجیب بود که نوشتم.حالا بهتون میگم چرا نوشتم.

دو مدل قطار اتوبوسی داریم.یک مدل دوطبقه که رسما فاصله بین صندلی ها بقدری کمه که وقتی میرسید زانوهاتون تق تق صدا میدهو اگر یک بیشعور جلوی شما صندلیشم بخوابونه،رسما بفنا رفتیدیک مدل تک طبقه که این بهترین مدلشه! الان تو اون تک طبقه نشستم و چون خوابم نمیاد،یک آقاهه هم روبروم مثل من خوابش نمیاد و چون بیرون تاریکه زل زده بمن.دیدم بهترین کار اینه برای شما بنویسم که دیگه انقدر شیمیا.یی زدن تو سالن که رسما رسیدیم باید نیروهای.امداد با چادراکسیژن بیان.

البته من خاطره تلخم از این اتوبوسی ها دارم که یک احمق کودنی اذیت کرد.خدا لعنتش کنه.

حالا هیچی فعلا دعا کنید زنده بمونم.

پ.ن:حتما نظرات را تایید میکنم،فقط الان نمیشه.چون یکی تخم مرغ خورده،سالن را هدف گرفته.


نظرات 9 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 18 دی 1403 ساعت 15:07 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه، بوش بعد از چند روز، تا اینجا اومد
نمیشد سه نفری بشینید؟


نه عمه جون،جا نیس خب

رهگذر سه‌شنبه 18 دی 1403 ساعت 12:01

سلام
قطار اتوبوسی چه جوریه؟ یعنی اتوبوسیه که روی ریل میره؟
یا مثل اتوبوس دریاییه که ترکیب داخلش کلا با اتوبوس معمولی فرق داره؟

سلام
قطار اتوبوسی یعنی کوپه نداره قطار،چندتا سالن داره که اگر قطار اتوبوسی یک طبقه باشه ردیف اول دو ردیف صندلی روبروی هم داره و بقیه اش مثل اتوبوس صندلی ها پشت سر هم هستن،فقط صندلی ها دوتایی است و تکی نداره.اگر هم دوطبقه باشه باز چندتا سالن است که ردیف اول و آخر هرسالنی صندلی تک نفرس که عموما متعلق به کارمندهای شرکت رجاس و باقی صندلی های دونفره مثل اتوبوس پشت سر هم.برای سفرهایی که تایم طولانی ندارند،بهترین چیز است چه از نظر قیمت و چه رفاه نسبی.اما برای سفرطولانی اصلا مورد مناسبی نیست.

لیمو شنبه 15 دی 1403 ساعت 10:18 https://lemonn.blogsky.com/

آره اونموقع یاد نداشتم، برگشتم با پنج تا پسر توی یه کوپه بودم یک وضعیت خنده داری بود که نمیدونی. قبلش رفته بودم پیش رئیس قطار که جام رو تغییر بده اونم دو سه بار گفت برو بشین توی کوپه ت تا بیام. تا رسید جلو در دید پنج جفت چشم دارن من رو نگاه میکنن گفت پاشو پاشو فعلا برو کوپه مهماندار تا جا پیدا کنم.

خداییش خاطرت خدا بود

لیمو یکشنبه 9 دی 1403 ساعت 15:16 https://lemonn.blogsky.com/

خاطراتم از اتوبوسی کلا دو تاست. بار اول از سرخوشی و حماقتم میخواستم ببینم چه شکلیه به حرف بقیه گوش ندادم اما خداروشکر که فقط مسیر رفت رو اونطوری گرفتم و برگشتم کوپه ای بود. یک آقای بسیار متشخصی کنارم بودند که بهم یاد دادن طرز استفاده چه طوریه و جای خودشون که کنار شیشه بود رو هم دادن به من. یک خانومی هم بودند که اول بهشون درخواست داده بودیم جاشون رو با این آقا عوض کنن و ایشون درحال درآوردن کفشها گفته بود: نوچ. کنارم خالیه میخوام بخوابم. بعد از سوار شدن بغلی یهو گفت نه من میخوام برم اونجا! و متاسفانه آقای متشخص از پیشم رفت و جوراب پارازین بوگندو جاش رو گرفت. یکبار هم برای آزمونم بلیت رفت پیدا کردم و برگشت نه. از جایی که نمیشد مهاجرت کنم و کلا اونجا بمونم نهایتا روز آخر به اتوبوسی رضایت دادم. بدبختانه دو طبقه بود و خوشبختانه طبقه ی بالا جلوی ردیف چپ بودم که یه دونه صندلی بود کلا. تنهایی شب تا صبح یخ زدم تا رسیدم و بعدش یک هفته سرما خورده بودم.

دور از جونت عمه جان
کلا اگر کوپه میگیری یا اتوبوسی ،قسمت مربوط به خواهران را بزن.همیشه هم مردهایی که سوار میشن آدم حسابی نیستند ننه،برای محافظت از خودت میگم که اعصابت خراب نشه عزیزم
الهی بگردمبی تربیتها بچم را انداختن جای سرد

تیلوتیلو شنبه 8 دی 1403 ساعت 19:11


من بهت خندیدم
احتمالا به زودی بهش دچار میشم

خدانکنه تجربه کنی ننه
ولی احتمالا

حکیم بانو شنبه 8 دی 1403 ساعت 10:56

قره بالا جمعه 7 دی 1403 ساعت 20:43

خفه نشی عمه؟


عجب آدم پررویی بوده
واقعا بعضی وقتا میمونم این حجم از وقاحت رو چجوری تو خودشون جا میدن بعضی‌ها

تموم شد عمه،رفتم زیرچادر اکسیژنلامصب تا خودمقصد یک ریز زد.برای نماز نگه داشت همه سالن ریختن پایین نفس تازه کنن
وقیحن متاسفانه

سمیرا جمعه 7 دی 1403 ساعت 19:02

سلام عزیزم، منم یه خاطره بامزه از قطار دارم با توجه به توضیحات شما، قطار اتوبوسی بود خاطره من اینه که اون آدم هایی که بیرون قطار تو جاده خاکی داشتن قدم میزدن سرعتشون از قطار ما بیشتر بود ولی با تمام این حرف ها، خاطره خوب و شیرینی واسم هست. من با دوستم بودم و روبرومون هم دو تا آقا نشسته بودن که خدایی هر دو خیلی آقا بودن و هیچ جور مزاحمتی ایجاد نکردن، خدا پشت و پناهشون راستی، ممنون بابت توضیحات جالبتون در مورد قطارها

سلام عزیزم
خداییش خاطرت خیلی خاص بود
قربونت

ماهش جمعه 7 دی 1403 ساعت 09:10 http://badeyedel.blogsky.com

دارین میاین مشهد؟
بیام استقبالت
البته سرما خوردم مریضتون می کنم

نه عشق جانم
امام رضا فعلا کل خانواده را طلبیده جز من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد