ناصرکم ظهر از مدرسه برگشت و دستش یکدونه از این ویفرشکلاتی های تک نفره بود.چون خودم صبح تو کیفش که دیروز خونه ما جا گذاشته بود،تغذیه گذاشته بودم،میدونستم که چنین چیزی نداشته و چون مدرسه برنامه مشخصی برای تغذیه داره و چیزی نمیفروشن و بچه ها اگر مطابق برنامه نبرن،اجازه خوردن خوراکی متفاوت را ندارن،پس از پول توجیبی برای خرید هم خبری نیست.باتعجب گفتم ننه ناصراین چیه؟گفت امروز یکی از بچه هامون خواهردار شده و این شیرینی خواهردار شدنشه .بعد شروع کرد گفت اسمش قلقل میرزاست،اما قلقل میرزای میرزاییان که تو میشناسی نه،قلقل میرزابیگ هم نه ،این یک قلقل میرزای دیگست که فامیلیش را بلد نیستم.تازه قلقل بیگ گفته هشت سال یا بیست سال دیگه اونم خواهردار میشهفندک میرزا هم گفته شاید خدا یکسال دیگه به اونم خواهر بدهگفتم خواهرداشتن مهمه؟گفت مهدعلیا خیلی مهمه آدم یک خواهریا داداش داشته باشه باهاش بازی کنه.از اونجا که خواهرزاده بزرگم هم تک فرزنده از اول که ناصرخاله بدنیا اومد، اون شد خواهر این یکی،گفتم خب ناصرقشنگم تو هم که خواهرداری.یک نگاه چپکی کرد و گفت نه خواهرکوچیک ندارم.اونکه بزرگه،دانشگاه میرهبعد چون بهش گفتن مامان و بابات دعا کردن تا خدا تو را بهشون داده،گفت مهدعلیا چرا بابام هرچی دعا میکنه خدا یکی دیگه بهش نمیده؟برای خواهرم با خنده تعریف کردم ،میخنده میگه باباش دعاکنش خرابه
..........................
زنگ زدیم به خواهرکوچیکه که تازگی یک عمل مهم داشت،حالش را پرسیدیم.با ناصرجون خاله حرف زد.بین صحبتهاش براش از اینکه مدرسه چه اتفاقی افتاده میگفت که گفت امروز سوره فیل را تموم کردیم.خواهرم سربه سرش گذاشت گفت اااا فیله چطوری تو سوره جمع شد؟گفت غیرازفیله که جا شد،گاوه هم سوره دارهدر ادامه خواهرم ازش پرسید خب داستان سوره فیل چیه؟ناصرکم گفت من خوب یادم نیست.اما ظاهرا شیطان حمله میکنه ،خونه پسرخدا را خراب میکنه.اینو که گفت من و خواهرکوچیکه از خنده غش کرده بودیم،اونکه بخیه هاش هم کشیده میشد و با درد میخندید.ناصرخاله هم شاکی که چرا میخندید؟اصلا دیگه براتون تعریف نمیکنم بی تربیتها
آاااا شروع کنجکاوی و یکی دو سال دیگه دانش جامع و کامل
بچه های این دوره زود به دانش میرسن
خدا حفظش کنه
قربونتتتت
خوب عمه جان کارت قشنگ نبودا رفتی و آدرس ندادی اما ما عمه رو پیدا کردیم به به مهد علیا چه مقامی چه منصبی دست برادرزاده هات هم بگیر و چند کیسه اشرفی هبه بفرما تا به زخم زندگی بزنیم علیا حضرت عزیز
عمه جان بخدا آدرس گذاشتم رو وبلاگمبعد میخواستم رمزدارش کنم بعد مدتی که بلد نبودم و حذف موقت شد
شما روی چشمم جا دارید،من که خوشحال میشم میاییداما ناصرکم یکم ولخرجی کرده ننه،فعلا مهدعلیا مناطق محرومم.از دول خارجکه دیگه وام ندادن،وگرنه کیسه اشرفی چیه،خمره اشرفی بهتون میدادم
سلااام عمه جان چطوری؟ بابا بی معرفت آدرس رو تغییر میدی به ما هم بگو
ناصر خاله فعلا تو دوره ایه که هرچی بهش بگن باور میکنه بچم.چندسال دیگه بیا حتما در مورد تغییراتش بنویس
سلام دخترقشنگمباورکن آدرس گذاشته بودم تو صفحه،اما خب بعدش بصورت موقت از دسترس خارجش کردم
تحلیلهاش اما باحاله
حتما مینویسم عمه جان
خدا حفظش کنه، مارو هم خندوند
قربونت