,صبح به پیشنهاد فیزیوتراپم که نزدیک ۷جلسه است میگه برو دکتر ارتوپد ما،وقت گرفتم و رفتم و گفت تزریق کن.تو غیر تزریق خیلی کار باید انجام بدی تا ۷۰درصدقبلت را بدست بیاری.خب از اونجایی که شب قبل بخاطر درد خوب نخوابیده بودم و وقتی خواب خوبی ندارم،بهتره کسی دم پرم نگردهتو صورت دکتر که یکسره مشغول دعوای من بود نگاه نمیکردم.فقط انقدر فهمیدم که دکتر یک پیرمرد با یک سبیل قاجاریه ،از این سبیل کشیده بامزه ها که تابش دادن و یک لهجه خاص و بانمک داره.همین!تو صورتش اصلا دقیق نشدم.حالا غروبی با مامان رفتیم تزریق،منشی ما را حواله کرد اتاق کنار اتاق دکتر.نگو اونجا آقای گچکار بود،من چون اونم پیربود و سبیل قجری داشت،فکر کردم دکتره(تازه تو پرانتز بگم.مامانم بخاطرفسقلی که دوست داره مامانم تو خونه مثل اون مادربزرگش همیشه آرایش داشته باشن،آرایش کرده بودن.بعد یک رژ چندوقت پیش یک بنده خدا برام سوغاتی آورد،قرمزجیگری۲۴ساعته!!!از اون رژ مکه ای ها اگردیده باشین.اون تو یخچال بود،من نمیدونم چی  شده بود مامانم اون را زده بودن .هیچی دیگه مامان من یک خانم محجبه هستن،موقع رفتن برای تزریق ،آرایش را پاک کردن،اما رژ را ندیده بودن که مونده .ما رفتیم بریم ،تو راه من گفتم واااا مامان این چه رژیه شما زدین؟گفتن مگه پاک نشد؟گفتم نه؟چه قرمز خوشگلیم هستکلی سربه سرمامانم گذاشتم و خندیدیم و هرچقدرم دنبال ماسک گشتیم تو ماشین،نیافتیم و درنهایت قرار شد مامان یکم حجاب را سفت تر کنن تا معلوم نشه و برگردیم.تا اینجاش مشکلی نبود.اما رفتیم تو اتاق تزریق و مامان با چندش به آقای گچکار که روپوشش بقدری کثیف بود که سه دور باهاش انگار کف سالن را پاک کرده بودن نگاه کرد و گفت دکتراینه؟منم که گفتم فقط سبیل دکتر را دیده بودم و پیریش را.گفتم آره؟دیگه مامانم از حرصشون و ناراحتی بخاطر آمپولی که من تزریق کردم و حرکات کششی دردناکی که دکتر کرد،تا بقول خودش آمپول تو همه اون قسمتها پخش بشه و صدای آخ و وای من را درآورد،اصلا رژ قرمز و پوشوندن و...یادشون رفت.اما تا رسیدیم خونه ،حسابی باعث خنده و مسخره بازی من شد که مامان دین و ایمون را به باد دادین،با اون رژتون)آره دیگه بعد که دکترواقعی اومد،مامانم جلوی دکتر و آقای گچکار گفتن مادر تشخیصت زیرخط فقره،تو چطور این دوتا را یکی دیدی؟نکتش این بود که دکتر انقدر مو داشت و موهاش هم بقدری لخت بود که کلافه شده بود و قدمتوسطی داشت.آقای گچکارکاملا طاس بود و قدش بخوبی به ۱۹۰میرسید.وبنده به نظرم هردوشون یکی اومده بوداینقدر تشخیصم حرف نداره.


نظرات 5 + ارسال نظر
گیل‌پیشی جمعه 5 بهمن 1403 ساعت 20:27 http://Www.temmuz.blogsky.com

دردتون بهتره؟
عمه باور کن تشخیصت به من رفته

جدیدا شبها دچار گرفتگی و درد شدید میشم.
والا

لیمو پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 10:47 https://lemonn.blogsky.com

امیدوارم بهتر بشی.
چقدر سر به زیری آخه عمه جان؟

قربونت برم عزیزم
سالهاست چشمم ضعیفه و عینک هم نمیزنمبراز همین چون اونجور دقیق و باجزئیات که دوست دارم،نمیتونم نگاه کنم،قید دیدن طرف مقابلم را میزنم

رضوان چهارشنبه 3 بهمن 1403 ساعت 11:20

تشخیص تون حرف نداره؟
به مامان بفرمایید تو مو می بینی و من پیچش مو

والا واقعا نمیشد در این حد خطا گرفت که من گرفتم
باید همینجوری ماله میکشیدم روی خطام،خدایی یادم نبود

ماهش سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 10:14 http://badeyedel.blogsky.com

عمه کمرت چی شده؟ دیسکت پاره شده؟ چی کار کردی؟ چرا همه یا کمردردن یا سردرد یا گوارششون خرابه؟!

عمه مشکل کمرم نیس.خدا را شکر اون دیسک و صفحه اش سالمهبقبه بدنت عیب کرده

سمیرا سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 01:30

خیلی بامزه بود ان شاءالله بزودی زود کاملا حالتون خوب بشه عمه عززززیزدلم

قربونتهفدای تو دخترم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد